حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راهها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
"شمس لنگرودی"
درباره این سایت