محل تبلیغات شما

رودآور




حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راهها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم

 

"شمس لنگرودی"
 



 

خدا كند انگورها برسند

جهان مست شود

تلوتلو بخورند خیابان‌ها

به شانه‌ی هم بزنند

رئیس‌جمهورها و گداها

مرزها مست شوند

و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند

و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند

خدا كند انگورها برسند

آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد

هندوكش دخترانش را آزاد كند .

برای لحظه‌ای

تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را

كاردها یادشان برود

بریدن را

قلم‌ها آتش را

آتش‌بس بنویسند

خدا كند كوهها به هم برسند

دریا چنگ بزند به آسمان

ماهش را بد

به میخانه‌ شوند پلنگ‌ها با آهوها

محبوب من

محبوب دور افتاده‌ی من

با من بزن پیاله‌ای دیگر

به سلامتی باغ‌های معلق انگور .

 

"الیاس علوی- شاعر افغان"

 



 

ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ

ﺣﻮﺻﻠﻪ ﮐﻦ

ﺁﺏهاﯼ ﺯﻭﺩﮔﺬﺭ

ﻫﯿﭻ ﻓﺼﻠﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍهند ﺩﯾﺪ

ﺍﺯ ﺭﯾﮓﻫﺎﯼ ﺗﻪ ﺟﻮیبار ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ!

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ

ﺍﺯ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻣﺎﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ

ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ .

ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ

ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ !

ﺑﺴﻨﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ . .

ﺣﺎﻻ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ

همهﭼﯿﺰ ﺩﺭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ.

 

"سیدعلی صالحی"

 

 


حالِ خرابِ حضرتِ پاییز، مالِ من شأنِ نزولِ سوره باران به نامِ تو گاهی بهار و گاه خزان، فصلِ شاعریست این را بزن به نامِ دلم، آن به نامِ تو تنها نه من به مهرِ» تو، آذر» به جان شدم دلتنگیِ دقایقِ آبان» به نامِ تو "علیرضا رنجبر"
بیا برویم به خواب هم هم را برداریم و برویم به همان روزهایِ نارنج نارنجی‌هایِ پرتقال پاییزِ برگ و برگ‌هایِ زرد و زردهایِ رنگ برویم به‌ روزهای رنگارنگ به فصلِ هزار رنگ و طوفانِ رنگ و رنگ "افشین صالحی"
دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید، کودک پس فردا، کفتر آن هفته. یک نفر دیشب مرد. و هنوز، نان گندم خوب است. و هنوز، آب می ریزد پایین، اسب ها می نوشند. قطره ها در جریان، برف بر دوش سکوت، و زمان روی ستون فقرات گل یاس. "سهراب سپهری"

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تمدن نوین اسلامی